خیس از اشک به خانه برگشت ، به دروغ گفت چترم را فراموش کردم ...
چه خاصیت هایی دارد این باران ...
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون چتر
من بغض میکنم ، آسمان گریه ...
سلاااااااااااااااااااااااااااااااام
بعد یه قرن
چی بگم وقتی دیگه حرفی نمونده تو دلم ؟
یک غم بزرگیه این روزا مونده رو دلم
این روزا عشق و دارن تو کوچه ها دار میزنن
واسه دل های شکسته دیگه ذار نمیزنن
دیگه غربت واسه من رنگ سیاهی نداره
هرکی گفت که عاشقه به قلب من راه نداره
انقدر دروغ شنیدم راست و باور ندارم
دیگه روی شونه هام هر سری رو نمیذارم
شاعر : میلاد جانمحمدی
شب بارانی
تو یاد کنی یا نکنی باز عزیزی
هرچند گرفتی عشقم رو به بازی
اون گرگ صفت بود تو ندونی
اومد تو شدی دشمن خونی
هر دم به هوایت شعر نوشتم
این خاک منم تورو سرشتم
ای دوست نشو دشمن جونم
من درد کشیدم نگرونم
من چشم نبستم به گناهت
آسون ننشستم سره راحت
تو دگر ندوز به من نگاهت
این عشق نبوده بوده عادت
شاعر : میلاد جانمحمدی
خوب بچه ها تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه..............
ادرسش یادم نیست...